براي عزيزم

 بابعضی از ماه‌های سال باید مثل مهمانِ عزیز رفتار کرد. باید خانه را برایشان آب و جارو کرد. به استقبالشان رفت. هلال‌شان هم که خیلی ناز دارد. باید دنبالشان گشت.  به هلالشان خوش‌آمد گفت. باید موقع دیدن هلال تازه‌شان دعا کرد ... دعا کرد که خدا عمرمان را به دیدن ماه‌های عزیز بعدش هم قد بدهد.بعضی از ماه‌های نو آداب دارند؛ خیلی... شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ ... + نو براي عزيزم...ادامه مطلب

 بابعضی از ماه‌های سال باید مثل مهمانِ عزیز رفتار کرد. باید خانه را برایشان آب و جارو کرد. به استقبالشان رفت. هلال‌شان هم که خیلی ناز دارد. باید دنبالشان گشت.  به هلالشان خوش‌آمد گفت. باید موقع دیدن هلال تازه‌شان دعا کرد ... دعا کرد که خدا عمرمان را به دیدن ماه‌های عزیز بعدش هم قد بدهد.بعضی از ماه‌های نو آداب دارند؛ خیلی...

 

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ ...

براي عزيزم...

ایستاده کنار من و نماز میخواند.

 

زیر لب هی صدای "س" و "اكبر" از خودش درمی آورد. تمام مدت با مهر و جانمازي کشتی میگیرد.  برای سجده دمر میخوابد روی زمین و مهر را گاز میزند. آخرش دستهایش را بالا میبرد و چنان تریپ دعایی میگیرد که دل سنگ آب میشود.

وبعدكه نماز خودش تمام شد جانماز من راهم جمع ميكند.وسط نماز..

من که هیچ، فکر کنم خدا هم ریسه رفته از نماز خواندن این بنده کوچک!

براي عزيزم...

فکر کنم جذاب‎ترین لحظه زندگی یک مادر اولین باری باشد که بچه‎اش می‎گوید «مامان!» به خصوص بچه كم حرفي مثل مهدي. بعد یک شب بیاید جلوی در آشپزخانه، نگاهت کند و بگوید «ماما! ماما! ماما!» و وقتی مامانش دارد از ذوق غش و ضعف می‎کند، راهش را بکشد و برود پای صندلی بابا و بگوید «بابا! بابا! بابا!» تا بفهماند که «بلدم بگم، اما هر وقت دلم بخواد میگم!»

ولي حالا از بس ماما ماما ماما ميكند ...

 

براي عزيزم...

چرا ما انقدر سخت زندگی می‌کنیم؟! یکی از دوست‌هایم این را می‌گوید. داریم از روزهای سخت شاغلی و مادری حرف می‌زنیم. از این درگیری همیشگی. از کاری که نمی‌توانیم رهایش کنیم، خانه‌ای که نمی‌توانیم ترکش کنیم، بچه‌ای که بیش از همه دوستش داریم و روحیه‌ای که نمی‌توانیم عوضش کنیم مادرهای شاغل هر روز دارند می‎جنگند. با رئیس‎شان برای کار کمتر، با بچه‎شان برای خداحافظی سوزناک، با کسی که از بچه نگهداری می‎کند برای این که طبق اصول‎شان با بچه حرف بزند، بازی کند، غذایش را بدهد، بخواباند و بقیه چیزها، با همسرشان برای این که... ؟!،  با خودشان. با خودشان به خاطر براي عزيزم...ادامه مطلب

دیروز برای کنترل قد و وزن بردمت مرکز بهداشت

چرا بچه هایی گرم گرم وزن اضافه میکنند .و وقتی مریضی شبیه اسهال بگیرن  تو دو روز یک کیلو کم میکنند. نمیشه این بچه ها که دیر وزن میگیرن  دیر هموزن کم کنند

حالا چه قدر باید تلاش کنم برای جبران 

براي عزيزم...

با كمي تاخير تولد دو سالگيت را در 31 تير كه همزمان باتولد بابا جون بود گرفتيم.

تولدمون مبارک!

تولد دو سالگي مهدي

تولد 28 سالكي بابايي

دوسالگی مادر  شدن من.

دوسالگي پدر شدن باباجون

 

براي عزيزم...

یکی از عبث‌ترین کارهای عالم در دوران بچه‌داری، جمع کردن و تمیز کردن خانه است.

از آن عبث‌تر، مرتب کردن اسباب‌بازی‌ها.

از همه مسخره‌تر این که آدم یک بچه کوچک كمد به هم ريز(!) داشته باشد و مجبور باشد همه این کارهای عبث را هر روز، روزی چند بار، بکند؛

كشو لباس هايت را روزي 20 بار ميريزي زمين تا لباس نوزادي پيدا كني و تلاش كني بپوشي. و اگر تنت نيايد جيغ بنفش بزني

براي عزيزم...

مادر كه باشي وضه نمیخواهد دیگر. همین که مهدي دو ساله ام بیاید بگوید "من میخوام با بابا برم" یک روضه مفصل است. همین که چشمهای اشکبار من را ببیند غمگين شود تا وقتی به زور بهش لبخند بزنم یک روضه مفصل است. همين كه وسط هق‌هق و دستمال‌های خیس، از انگشت‌های کوچک مهدي که مچاله می‌شوند روی زانویم، می‌فهمم که دارد گریه می‌کند. می‌فهمم که نمی‌داند کجای این «حسیـــــــــــــــــن»های کشیده این قدر غمناکند، اما غم گریه‌های ندیده مادرش فهمیدنی است براي عزيزم...